روایتگری از عشق کارساده ای نیست، چرا که خود باید عاشق باشی تا بتوانی با قلم ناقص خود ذره ای از اقیانوس عشق را روایت کنی. اما "نصف االعشق، وصف العشق"
فروخوردن این عشق و تحمل نگفتن های مکرر، سینه را چاک می دهد یا سربه بیابانمان خواهد کرد. اما این بار با قلمی بی جوهر، کاغذی سیاه مانند دل گناهکارم که تاب نورعشق را ندارد، مختصری خواهم گفت.
الله اکبر! از این همه عاشق و حیران! عاشقان ولایت که طالب شهادتند. سفیران شهدا، درمحضر امام شهدا. آنچنان شوق در نگاه زیبا و قدم های تند جان برکفان می بینی که گویی عازم دیدار حضرت بقیه الله العظم(عج) هستند. اگر آقا بیاید چه محشری می شود! عاشقان با سربند لبیک یا خامنه ای، فریاد العجل، و با نور 14600شهید هزاران کیلومتر را برای دیدار مشوق طی طریق می کنند. تا بلکه لبخند زیباتر از گل آقا را ببینید.
و چه سخت است لحظه های فراق و انتظار، و چه زیباست لحظه وصال. در میان موج جمعیت آنچنان فشاری می آید که گویی عذاب الهی است برای پاک شدن و رسیدن به بهشت وعده داده شده. یکی از عاشقان در آن گیرودار می گوید:"هرکه دردش بیش، قُربش بیش" و سعی می کند با تحمل سختی بیشتر خود را به خورشید نزدیک تر کند. لحظه های پایان فراق است، در دل شوری به پاست، چشم ها خیره به نقطه ای است؛ همه فریاد می زنند:"ای پسرفاطمه منتظر تو هستیم""این همه لشکرآمده به عشق رهبر آمده" دیگر سینه ام تاب این تپش قلب را ندارد، انتظار سخت است...
الله اکبر! آقا آمد...عاشقان سرازپا نمی شناسند، همه خود را به خورشید نزدیک می کنند تا بلکه از انوار ولایت بیشتر بهره مند گردند. از چشم ها سیلی از عشق جاریست، زبان فریاد عاشق است، قلب هایمان تنها برای آقا می زند، عقل کم می آورد، سینه ها آرام می گیرد...
الله اکبر! از این همه هیبت، از این همه عظمت! مثل کوه استوار در برابر عالم کفر، مثل عشق لطیف در برابر خیل عاشقان...
الله اکبر! از این همه صبوریِ امیرقافله ی صبر و بصیرت! صبر بر تمام خطاهای ما، صبر و بصیرت بر جهالت و لجالت زعمای قوم...
آقا؛ مگر روح شما چقدر وسعت دارد که خَم به ابرو نیاوردید! " تا من زنده هستم، تا من مسئولیت دارم، به حول و قوهى الهى نخواهم گذاشت این حرکت عظیم ملت به سوى آرمانها ذرهاى منحرف شود . " آقا؛ تمام جانها فدایت، ما عاشقان شهادت آمدیم تا بگوییم صلح حسنی و جام زهر را نخواهیم گذاشت تکرار شود، اگر کربلا هم بشود، این بار نخواهیم گذاشت حسین زمان را به مسلخ ببرند. کاش اذن جهاد می دادید، تا ببینید فرزندان روح الله در سراسر جهان چطور اسلام را فاتح جهان می کردند.
الله اکبر! از این همه تواضع و بزرگی! آقا؛ شما سرور و بزرگ عالم هستید. شما نائب امام مهدی(عج)، ولی امرمسلمین جهان، خورشید فروزان ولایت هستید" رهبرى هم که بندهى حقیر هستم با همهى حقارت، خداى متعال کمک کرده، ما در مواضع صحیحِ خودمان محکم ایستادهایم" آقای خوبم؛ اینجا بود که عاشقان خود را آتش زدی، سوزاندی...ما حقیران خاک ره کوی تو هستیم. بگذار هرچه می خواهند بگوید، اما شما با بزرگواری خود، تمام دنیای فانی را تحقیر کردید.
الله اکبر! از این روی زیبا! جمال چهره ی تو حجت موجه ماست. پس اگر روزی مهدی زهرا را ببینم چه می شود، مطمئنم خواهم مُرد.
روضه خوان برای مادرسادات می خواند، بغض پسر فاطمه می شکند، عاشقان گریه آقا را تحمل ندارند، صدای گریه های عشق بلند می شود...
خیل عاشقان مبهوت چهره ی آقا می شوند. همه سرتا پا گوش به فرامین ره بر. جایی برای نشستن نیست، ملائکه بال خود گسترانده اند بر زیر پای عاشقان. عجب دیداری، دیدار معشوق با عاشق...کسی پلک هم نمی زند...نفس ها حبس، قلب ها آکنده از محبت ولی، بغض ها متراکم از خشم دشمنان علی، چشم ها چشمه ی جوشان عشق، زبان ها فریاد خروشان عشق...
ثانیه ها مانند برق می گذرد، آقا بمان، آقا کمی بیشتر برایمان بگو.
قربانت شوم، آقا؛ آنگاه که دعا کردی با این دست های ابوالفضلی ات و نفس قدسی ات کربلاییمان کردی.
چه توشه ی سفری از این بزرگ تر که گوشه ای از چفیه مولایت نصیبت شود. آن را به قبرخواهم برد، تا شاید...
پی نوشت:
1. میخواستم داستان دیدار که خیلی هم جذاب هست مفصلا و با جزئیات بنویسم، که گفتم همانطور که در بالا آمد فعلا بنویسیم تا بعد. از شوق مردم شیرازی برای دیدار، از کارهای غیرمترقبه شیرازی ها، از سقف آب داده حسینیه امام خمینی(ره) همون بیت رهبری، از چفیه گرفتن خودم از حضرت آقا، از خوابی که عینا توی دیدار محقق شد. ولی واقعا جای همه خالی بود. این دیدار واقعا با همه ی دیدارها فرق داشت. هیچکدام قدر نمی دونیم، عجب آقایی داریم ما...بابی انت و امی و روحی و نفسی یا مولای
2. سالگردشهیدشاهچراغی هم گذشت...میخواستم مطلبی در مورد شهید شاهچراغی بنویسم که نشد. اما مختصرا این که ای شهید؛ اصلا هم جایت خالی نیست، در این دنیای پرآشوب و خراب اصلا هم جایتان خالی نیست...اما توی دیدار واقعا جایتان خالی بود.
.3 خیلی مردد بودم که این جمله رو بگم، امیدوارم پُر رو نشه. با وجود انتقادات زیادی که هست، ولی واقعا مسئول خیلی خوبی داریم. الحمدالله
4. بدترین جلسه ی عمر من؛ پنجشنبه سالن ولایت.
5. تقوا، اخلاق و انصاف که مکررا امام خامنه ای(روحی فداه) فرمودند رو واقعا در فضای سیاسی و تشکیلاتی خودمون رعایت کنیم. ان شاالله. دوستان عزیزی که اصلا رعایت نکنند، از لینک ها حذف خواهند شد. مثل الان.